در مدینه مادری آتش گرفت
قبل آن مادر ، دری آتش گرفت
آتش آمد تا به موی او رسید
فاش گویم معجری آتش گرفت
آتش آمد چشم مادر غر گرفت
چشمه های کوثری آتش گرفت
ضربه های تازیانه ... مادرم ...
بازوان حیدری آتش گرفت
می شنیدم ناله ی حیدر که گفت
وای بر من گوهری آتش گرفت
آسمان را یک نظر انداخت دید
ای دریغا اختری آتش گرفت
از درخت دین احمد پشت در
شاخه های اطهری آتش گرفت
همزمان با روضه ی چشم علی(ع)
چشم های نوکری آتش گرفت
روز عاشورا درون قتلگاه
ذره های پیکری آتش گرفت
در میان خیمه های آل عشق
باز هم بال و پری آتش گرفت
در کنار علقمه از فرط خجل
قلب یک آب آوری آتش گرفت
تاکه گفتم سیلی و زخم زبان
ناگهان چشم تری آتش گرفت
ظهر عاشورا پس از قتل حسین
موی های دختری آتش گرفت
شهر شام و سنگ های روی بام
من نمی گویم سری آتش گرفت ...
سروده جعفر ابوالفتحی